شــــور

نه به این شوری شور نه به اون بی نمکی

شــــور

نه به این شوری شور نه به اون بی نمکی

سلام
صاحب وبلاگی بودم به نام سین جیم
با روحیه ای کسل و خسته از اتفاقات مختلف.
اما الان شکر خدا شور دارم!!!!
یعنی نشاط دارم. شوق دارم.
خدا رو شکر.
الحمدلله.

آخرین مطالب

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۰
فروردين

لحظاتی بسیار شیرین و لذت بخش است آن لحاظاتی را که در کنا استادت باشی. و من این لذت را چشیده ام.

حالا ببین چه لذتی دارد آن مانی که کنار امامت باشی و بتوانی خود را دربحر بی کران امامت غرق کنی.

چه می شود اگر بشود. اصلا قابل مقایسه نیست.

خدایا ظرفم را پر و بزرگ کن و دوباره پر و بزرگ کن. چنته ام خالی است.

همین.

  • گل پسر
۱۱
فروردين

مادر یعنی آنکه بی فرزندانش داخل بهشت نمی شود.

آنکه بدون دوستان فرزندانش هم داخلبهشت نمی شود.

آنکه آنقدر منتظر می ماند تا در صحرای محشر کسی جز منافق و کافر و مشرک نمی ماند!

او هیچ کسی نمی تواند باشد جز ...

انسیه حورا یعنی انسانی که حوری است و من نمی فهمم معنایش را

ام ابیها یعنی دختر بچه 6 ساله ای چنان پدر را در شعب ابی طالب تیمار می کند که پدر چنین او را لقب می دهد

فاطمه زهرا که پشت در و دیوار مردانه ایستاد! برای دفاع از امامت؛ دفاع از ولایت!

چه بهتر بود که این روز را روزی غیر از روز حضرتش نمی نامیدند.

و حالا که هست مصداق اتم مادر و زن جز بانوی دو عالم صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی باشد.

روز ولادت حضرت مادر مبارک!

بسم الله الرحمن الرحیم

انا اعطیناک الکوثر * فصل لربک و انحر * ان شانئک هو الابتر*

  • گل پسر
۱۰
فروردين

صاحب دل کسی نیست که دلش را صاحب است بلکه کسی است که صاحبی برای دلش دارد. که آن صاحب دل نه معشوق است و نه جدای از اوست. 

فاین تذهبون.

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد 

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

ای کاش دل من هم صاحب داشت. یا شاید بهتر این است که بگوییم ای کاش دلمان را رها می کردیم تا به صاحب اصلی اش برسد.

دلم اسیر شده. اسیر خیلی چیزها. خیلی چیزهایی که نباید اسیرش می شد.

همین!

 

پ.ن: «دل»خوشیم به همین اندک فهم ها و خیالمان می آید این یعنی خیلی! 

 

  • گل پسر
۰۸
فروردين

 

خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور هم اند

این همه نقش می زنم از جهت رضای تو

:::::

حافظ

 

  • گل پسر
۰۷
فروردين

نمی دانم که اینجا هنوز مخاطب دارد یا نه؟

من برای کسی می نویسم که سر زدن و سر نزدنش به اینجا چیزی را برای او تغییر نمی دهد. او خودش می داند که از تو پوسیده ام. ولی همچنان ظاهرم را حفظ کرده ام و این هم به لطف خودشان است.

به هر حال می نویسم برای التیام زخم های خودم:

سخت شده است. هیچ کسی حرف ها و درد هایم را درک نمی کند. از بیان آن عاجزم. نمی توانم بیان شان کنم. مخصوصا وقتی خدمت بزرگی که می رسم، این بیشتر نمود می یابد. می خواستم سوالی اساسی لااقل از نظر خودم بپرسم اما وقتی سوال را می پرسم می بینم سوالی تکراری شده است که اصلا مقصود اصلی من را بیان نکرده است. چه کنم؟

اما یک نفر هست که تنها او هم هست، که نگفته می داند چه دردی دارم. از هم او می خواهم که اگر به صلاح است فهم درد هایم را به دست استادی بسپارد و دوای آن را هم به دست او بدهد، چه خواسته غلطی! آقا دارو اگر دست شماست، خودتان مرحمت کنید. مرحمت فرمایید و مسیر صحیح را نشانم داده و در آن ما را ثابت قدم گردانید.  

این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیا ...

الی متی احار فیک یا مولای ...

همین. 

  • گل پسر