شــــور

نه به این شوری شور نه به اون بی نمکی

شــــور

نه به این شوری شور نه به اون بی نمکی

سلام
صاحب وبلاگی بودم به نام سین جیم
با روحیه ای کسل و خسته از اتفاقات مختلف.
اما الان شکر خدا شور دارم!!!!
یعنی نشاط دارم. شوق دارم.
خدا رو شکر.
الحمدلله.

آخرین مطالب
۱۰
فروردين

صاحب دل کسی نیست که دلش را صاحب است بلکه کسی است که صاحبی برای دلش دارد. که آن صاحب دل نه معشوق است و نه جدای از اوست. 

فاین تذهبون.

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد 

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

ای کاش دل من هم صاحب داشت. یا شاید بهتر این است که بگوییم ای کاش دلمان را رها می کردیم تا به صاحب اصلی اش برسد.

دلم اسیر شده. اسیر خیلی چیزها. خیلی چیزهایی که نباید اسیرش می شد.

همین!

 

پ.ن: «دل»خوشیم به همین اندک فهم ها و خیالمان می آید این یعنی خیلی! 

 

  • گل پسر
۰۸
فروردين

 

خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور هم اند

این همه نقش می زنم از جهت رضای تو

:::::

حافظ

 

  • گل پسر
۰۷
فروردين

نمی دانم که اینجا هنوز مخاطب دارد یا نه؟

من برای کسی می نویسم که سر زدن و سر نزدنش به اینجا چیزی را برای او تغییر نمی دهد. او خودش می داند که از تو پوسیده ام. ولی همچنان ظاهرم را حفظ کرده ام و این هم به لطف خودشان است.

به هر حال می نویسم برای التیام زخم های خودم:

سخت شده است. هیچ کسی حرف ها و درد هایم را درک نمی کند. از بیان آن عاجزم. نمی توانم بیان شان کنم. مخصوصا وقتی خدمت بزرگی که می رسم، این بیشتر نمود می یابد. می خواستم سوالی اساسی لااقل از نظر خودم بپرسم اما وقتی سوال را می پرسم می بینم سوالی تکراری شده است که اصلا مقصود اصلی من را بیان نکرده است. چه کنم؟

اما یک نفر هست که تنها او هم هست، که نگفته می داند چه دردی دارم. از هم او می خواهم که اگر به صلاح است فهم درد هایم را به دست استادی بسپارد و دوای آن را هم به دست او بدهد، چه خواسته غلطی! آقا دارو اگر دست شماست، خودتان مرحمت کنید. مرحمت فرمایید و مسیر صحیح را نشانم داده و در آن ما را ثابت قدم گردانید.  

این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیا ...

الی متی احار فیک یا مولای ...

همین. 

  • گل پسر
۲۷
آذر

دورویی مزخرف ترین چیزی است که یک نفر در وجودش دارد. وقتی که دارد افراد را بازی می دهد و در واقع خودش دارد بازی می خورد و چه حیف که من ریا و نفاق را می بینم در ....

بماند.

خدایا دلم را یک دله کن، ریا را از من بگیر، و نفاق را در من و ما ریشه کن کن.

 

  • گل پسر
۰۳
آبان

کلاس رزمی!

باور کنید که وقتی آدم با حقیقت ناتوان خودش تنها می شود حسی دارد هم زمان از نارحتی همراه شور و نشاط.

باور کنید که وقتی آدم می فهمد یا لااقل می داند که می خواهد بفهمد که ذره هم نیست در این جهانی که خالقی دارد بزرگتر از آنچه وصف شود، از گذشته اش پشیمان و به آینده امیدوار می شود.

باور کنید باید فهمید که:

ذره کی داند که این باغ از کی است!

همین.

  • گل پسر
۰۲
آبان

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

 

  • گل پسر
۰۱
آبان

بسم الله النور

ظهر تاسوعاست و اصلا قصد ندارم راجع به چیز دیگری* غیر عباس بن علی بنویسم. کسی که در شنیده هایم میابم در مورد او این مطلب را که اگر کسی روضه عباس عمویم را بخواند من آنجا حاضر خواهم بود. چه چیز زیبا تر از این که حضرت را به وبگاه شخصی ام دعوت کنم.

رحم الله عمی العباس.

این جمله را که می شنوم یا می خوانم حس عجیبی پیدا می کنم. حسی مملو از شور، حماسه، عشق و مصیبت. چیزی که تحققش در یک شخص غیر معصوم انقدر نادر است که اگر بگوییم محال شاید بی راه نباشد. و صد البته بر اساس مصداق سخن گفتم نه بر اساس قوه که شاید در همه موجود باشد. به فعلیت رسیدن این قوه در تاریخ در افراد اندکی رخ داده است. شبیه شدن به معصوم. یا رسیدن به جایگاه و مقامی که امام در آن است غیر از امامت.

عباس یعنی شور. شوری که در سر او باشد برای مبارزه با کفر و نفاق و تزویر. شوری برای مبارزه علیه ظلم.

حضرت اباالفضل یعنی حماسه. قمر منیر هاشمیان که چون ماه تابان در دشت سوزان کربلا شبانه روز می درخشید. حماسه را در گذشتن از سپاه برای رسیدن به شریعه فرات رقم زد. حماسه را وقتی رقم زد که نامه ابن سعد را محل نگذاشت. وقتی که حتی دلش لرزید شاید، که چرا ابن سعد به من طمع کرده.

قمر منیر بنی هاشم یعنی عشق. وقتی مولایش گفت عباس جان کودکان تشنه اند. آب بیاور برای شان. نیروی خود را برای آوردن آب جمع کرد تا آنجا که در راه بازگشت، فقط به رساندن آب می اندیشید و حتی دست و چشم و سر را فدای همین رساند نمود. عشق بود چون راست نگهداشت قامت مولا را. و چه سخت است بخش پایانی ...

ابوفاضل، قمر هاشمیان اوج مصیبت را در کربلا با رفتنش، با شهادتش رقم زد. تا جایی که مولا فرمود: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی. و نمی دانم چرا فرمود سپاهم از هم پاشید. در حالیکه فقط عباس (ع) مانده بود از سپاه حضرت. نمی فهمم مفهومش را. مصیبت وقتی بود که کودکان می گفتند این عمی العباس؟ عمو کجاست بابا؟ عمود خیمه عباس را کشید. و این پایانی بود برای سپاه ابی عبدالله.

علمدار کربلا، ای همه چیز تمام. ای کسی که انبیا انگشت به دهانند از آنچه تو کردی. تو چه کردی؟ استاد می فرمود: «اینکه می گویند لحظه شهادت حضرت عباس ع حضرت زهرا سر ابوفاضل را به دامن گرفته اند، هیچ جایی از تاریخ سند ندارد، اما هزاران هزار سند دارد.»

تو چه کردی. اما باز هم امان از دل زینب. امان از دل زینب. امان از دل زینب.


* راستش می خواستم چیز دیگری بنویسم اما دیدم باید اینگونه بنویسم.
 

  • گل پسر
۲۷
شهریور

شکر خدا همه جا قبول شدم. از دانشگاه تهران و امام صادق و حوزه. اما واقعا فکر می کنم امام زمان به سرم منت گذاشت و من رو توی وادی طلبگی قرار داد. البته هنوز معتقدم که طلبه نیستم. حالا حداقل دو سه سالی طول میکشه. اما خب دوست دارم طلبه ی خوبی باشم. دوست دارم استاد خوبی داشته باشم. دوست دارم استادم جامع باشه تا نیاز نباشه در هر مسئله ای به یک نفر مراجعه کنم. و خلاصه نمی گم الگوهام مثلا امام خمینی و علامه طباطبایی و آقای مصباح و آقای بروجردی و ملاصدرا و ابن سینا هستند، چون الگوی خود اینها هم ائمه بودن. برای من و امثال من و همه هم همینطوره. اما اینها (علما) به عنوان نمونه هایی که وحی و علم لدنی و علم غیب و مجرای نزول برکات و خلاصه از اولش ولی خدا نبودن، دوست دارم از اینها بالاتر برم. و می دونم ممکنه. چون اگه توی یه چیزی مشترک باشیم با این آقایون، ولی خدا نبودنمون از اول راهه.

خدا کمکم کنه. و خدا کمک کنه همه طلبه ها رو.

همین.

  • گل پسر
۰۱
شهریور

خیلی سخت بود.

امروز جلسه دومی بود که به صورت رسمی برگزار شد.

جلسه ای برای تهیه و تولید یک تئاتر!

مخالف، دقیقا همون چیزی بود که من تا حالا باهاش به طور جدی برخورد نکرده بودم.

یکی از اعضای گروه به شدت ذهن تکنیکی داره و اصلا حرف های من رو در مورد داستان، ماهیت هنر و ... هر چند بی پایه و اساس و یا شاید چرند رو نمی فهمه. و این خیلی سخته که حرفت فهمیده نشه.

تازه این یه ذره اش بود.

اما ظاهرا مجبورم که با این قضیه کنار بیام. منتها باید بتونم دربرابر چیزی که احساس می کنم غلطه بایستم و در عوض برای چیزی که احساس می کنم صحیحه مبارزه کنم.

خدا رو شکر که من رو توی یه همچین موقعیتی قرار داد. امیدوارم خودش و امام زمان کمکم کنن.

تصمیم دارم کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) شهید مطهری رو بخونم.

 

  • گل پسر
۳۰
مرداد

اختلافات ظاهرا جدی نبوده و ما این وسط شده بودیم کاسه داغ تر از آش.

احتمالا سال تحصیلی نمی تونم به برنامه های مسجدم برسم.

فقط امیدوارم خدا این توان رو بهم بده که بتونم از پس خودم بر بیام، خودم رو کنار بذارم و دیگران رو هم کمک کنم که خودشون رو کنار بذارند.

حالا هرجا باشه.

توی مسجد، توی حوزه، توی دانشگاه، روی سن تئاتر و یا هرجای دیگه.

  • گل پسر